وصیت نامه اسماعیل آب‌نیکی: خجالت می‌کشم با بدن سالم به محضر حسین(ع) بروم

5/5 - (3 امتیاز)

شهید اسماعیل آب‌نیکی، سربازی از جنس عشق و ایثار، که در میان خون و آتش، راه خود را به سوی معبودش گشود. نوجوانی که شوق شهادت در قلبش شعله می‌کشید، دست از دنیا شست و آرزویش را در میان گلوله‌ها یافت.

در روزهایی که زندگی هنوز فرصت زیادی برایش داشت، جاودانه شد. او رفت، اما نامش، یادش، آرمانش، در جان این سرزمین حک شد. امروز اگر به مزارش بروی، شاید باد زمزمه کند: “ای که در خون خود خفتی، آرام بخواب، راهت ادامه دارد.

وصیت نامه اسماعیل آب‌نیکی

مشخصات فردی مشخصات شهادت اطلاعات مزار
نام: اسماعیل تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۳/۲۳ محل مزار: بهشت زهرا، تهران
نام خانوادگی: آب نیکی محل شهادت: قصرشیرین قطعه: ۲۸
تاریخ تولد: ۱۳۴۵/۰۱/۰۱ نحوه شهادت: اصابت گلوله به کمر، قلب و سینه ردیف: ۷۶
محل تولد: تجریش سمت در جبهه: تک‌تیرانداز شماره: ۱۲

 

متن وصیت نامه شهید

به نام نامی او، به نام خدای تبارک و تعالی که از اویم، برایم اویم. هستی ام برای اوست، رفتنم برای اوست و بازگشتم به سوی اوست.

و با درود و سلام بیکران به پیشگاه مقدس ولی عصر ارواحناله الفداء مهدی صاحب زمان (عج) مولا و آقایم که سرباز اویم، محضر شریف نایب بر حقش بزرگ مرد تاریخ عصر حاضر رهبر کبیر انقلاب، به بت شکنی ابراهیم زمان، به پیر جماران، به رهرو پیامبران (دام ظلله العالی).

و با درود و سلام بی پایان به ارواح پر فتوح شهدای به‌خون خفته انقلاب و جنگ تحمیلی عراق بر علیه ایران اسلامی و با سلام و درود به امت واحده قهرمان و شهید پرور ایران و با عرض تبریک و تهنیت به مناسبت پنجمین سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی ایران.

اما بعد؛ در این فرصت طلایی موفق شدم، چند سطری از مطالب مهم را برایتان بنویسم که این سخن تازگی ندارد، بلکه همان پیام شهدا و بهای خون آنهاست و شاید هم آخرین سخنانی با شما باشد.

با توجه به اینکه قریب چند ماه با برداران و با کوشش فراوان که برای ثبت نام اعزام به جبهه کردم و بر اساس و کوششی که مسولین بسیج پایگاه بخصوص، برادر مصطفی و برادر محمود اردستانی داشتند که جا دارد از ایشان هم تشکر کنم و امیدوارم مرا حلال کنند.

توانستم با جمعی از دلیران اعزام به پایگاه امام حسین‌(ع) گردم و شکر الله بنده یکی از بندگان حقیر و ذلیل خدا بودم که به آنها پیوستم و در پادگان پر‌‌ جوش و خروش خون شهیدان ادامه وظیفه کردم و آموزش های لازمه را ستوده و آموختم.

به یاری حق تعالی به جبهه اعزام شدم و در جبهه دو آرزو دارم که یکی از این دو باید نصیب من شود: یا فتح کربلا یا شهادت ان‌شاء‌الله.

 

راز و نیاز با خدا: آخرین درخواست‌های یک سرباز عاشق

بارالها! بنده حقیر خودت را در صف خوبانت قرار ده هر چند بنده در نزد اطرافیان و یارانت روسیاه هستم اما مرا مورد عفو و بخشش خود قرار ده و مرا به بزرگواری و لطف و کرم و بخشندگی خودت ببخش.

یا ربّ! مرا با خوبانت محشور بدار و این عبادت کم و ناچیز را از من قبول بدار.

خدایا! به راهت آمدم اما مرا از راهت بدون حاجت دست خالی برمگردان.

دست راست مرا از اعمال نیکم پر گردان و دست چپم را قطع کن تا نامه عمل بدم را به دستم نگذاری.

بار الهی! مرا همچون حسین‌(ع) بمیران و مادرم را همچو زینب(س) شیر دل و صف شکن و بر آنان صبر و استقامت چندان زیاد و بردباری و شکیبا قرار ده. بار الهی! در گذشتگان مرا مورد عفو خود قرار ده. پدر و مادرم را از من راضی و خشنود بگردان.

یا مهدی‌(ع)! مرا عضوی از سربازان خود قرار بده. بدی هایم را ببخش زیرا نتوانستم یک سرباز خوب برایت باشم.

 

شهید اسماعیل آب‌نیکی

چند کلمه با پدر: دلم قرص است، چون تو ایستاده‌ای

ولی روی سخنی با پدرم است. در حقیقت شما با بزرگمردی و رشادت تمام و پایداری خودتان با اتکا به قدرت الهی این شعار جنگ جنگ تا پیروزی را کاملا و به نحو احسن در ذهن خود جای داده و در آن هیچ شک و تردیدی نخواهد بود.

لازم می دانم چند جمله ذکر کنم و بدان مطلب اشاره بکنم تا دین خود را ادا کرده باشم و می دانید که تمام مسلمانان و مستعضفان جهان چشم به این جنگ دوخته اند.

باید شما همان طوری که می دانید راه مرا ادامه دهید نه شما بلکه تمامی برادران عزیزم و نه اینکه ادامه راه تنها این باشد که انسانها به جبهه بیایند تا راه مرا ادامه دهند بلکه در همان خانه خود در همان جایی که شبها من درون آن سر به بالین می گذاردم.

به این ترتیب که دشمن شاد کن نباشید و هر آن برای بنده ناراحتی و گریه نکنید. بر سر کوچه‌ها و خیابانها چهره چندان شاد داشته باشید تا دشمن کور‌ دل و گرگ صفت بداند هر چه ایران شهید بدهد، باز هم شادتر است و همان طوری که امام عزیزمان فرمودند:

اگر بکشید پیروز و اگر بمیرید پیروز هستید!

و امیداورم مرا حلال کنید، زیرا بسیار اذیت کردم ولی می دانستم مرا نمی بخشی، ولی آن قدر به درگاه خداوند با واسطه قرار دادن امامان دعا و گریه کردم و با خدایم گفتم:

خدایا! اگر پدرم مرا حلال نکند چه کنم؟

خدایا! مرا تا نبخشیدی از دینا مبر و اگر از دنیا رفتم مطمئن هستم که خدا مرا خواهد بخشید و تو هم پدر مرا ببخشید، حلالم کن. ان‌شاء‌الله که همینطور باشد…

 

چند کلمه با مادر عزیزم: بر مزارم اشک نریز، شیرینی پخش کن

و اما چند جمله ای با مادر عزیزم که دوشادوش پدرم تا این لحظه عمر خود را فنای فرزندی همچو من کردی و انتظار داشتی که ثمره میوه خودتان را در راه خدا هدیه کنید امیداورم که کرده باشی.

مادرم! مادرم! تو را به زینب(س) قسمت می دهم، به این حرفهای من و پیام من توجه کن. تو را به خونم قسم می دهم، شکیبا باشی.

می دانم داغ فرزند برای هر مادری خیلی مشکل است، ولی من از شما عاجزانه می خواهم که مانند بانوی بزرگ اسلام یعنی حضرت زینب(ع) در برابر مشکلات فرزندت مقاومت نموده و صبور باشید و سکوت را تا آنجا که ممکن است، مراعات کنید تا دشمنان اسلام و منافقین بدانند که در هر زمانی مادرانی شیر زن چون شما پیرو زینب‌(س) هستند و فرزندان خود را با افتخار هدیه اسلام می کنند…

مادرم! بر سر مزارم شیرنی پخش کن و شاد و سر‌ بلند باش که من با مرگ طبیعی نمردم و آگاهانه شهادت را در آغوش گرفتم.

مادرم! این مرگ خیلی از مرگ در بستر شیرین‌تر است و همچون حسین‌(ع) انسان به هدف خود می رسد.

مادرم! بر سر مزارم گریه مکن، زیرا هیچ مادری نبود بر سر مزار پسر فاطمه نوحه سرایی کند. باید همچون کوه استوار و همچون دریا موج بیکران داشته باشی.

از طرف دیگر قلب دشمنان اسلام را با این گریه شاد مکن؛ اگر گریه داری، در خانه خود گریه کن و فکر نکن که ای وای برای فرزندم زحمت کشیدم و چطور از دستم رفت.

دلم می خواهد با بدن تکه تکه شده در محضر سالار شهیدان حسین‌(ع) باشم؛ زیر خجالت دارد اگر با بدن سالم در برابرش باز ایستم.

دلم می خواهد همچون حسین‌(ع) بدون غسل و کفن در خاک باشم و دلم می خواهد با این لباس نظامی غرقه به خون در برابر خدای حسین‌(ع) باشم، چون هم مدرکی و یا سندی برایم باشد و هم اینکه اگر خدا و پیامبر اسلام‌(ص) و حسین‌(ع) از من روی برگردانند لااقل نیمی از شفاعتم را همین لباس در نزد خذای مهربان بکند.

…انالله و انا الیه راجعون

خدایا! خدایا! تو را به جان مهدی، تا انقلاب مهدی، خمینی را نگهدار.

 

شهید اسماعیل آب‌نیکی

شهید اسماعیل آب‌نیکی – تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۳/۲۳

در اول فروردین‌ماه سال ۱۳۴۵ در شهرستان رودبار به دنیا آمد. پدرش حسین، کشاورز بود و مادرش زهرا نام داشت. او تا پایان دوره راهنمایی تحصیل کرد و پس از آن به نقاشی روی لوازم چوبی مشغول شد. در دوران جنگ تحمیلی، به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در بیست و پنجم خرداد سال ۱۳۶۲، هنگام انجام وظیفه به عنوان تک‌تیرانداز در منطقه قصرشیرین، بر اثر اصابت گلوله به کمر، قلب و سینه‌اش، به شهادت رسید. آرامگاه او در بهشت‌زهرای شهرستان تهران قرار دارد.

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟
نظری بدهید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *