وصیت نامه حامد جوانی: یا حسین، نمی گذاریم دوباره خواهرت به اسارت برود
حامد جوانی، دلباختهی حضرت ابوالفضل(ع)، از همان کودکی شهادتش را شبیه قمر بنیهاشم نقاشی کرده بود؛ بیدست، بیچشم، غرق در عشق و پر از ترکش. در یکی از روزهای داغ اردیبهشت، در دل لاذقیه، محاصره شد و باران گلولهها بدنش را شکافت، اما قامتش، ابوالفضلی ماند.
۲۰ روز در کمای بیمارستان بقیهالله، اما مهمانانی آسمانی داشت؛ وقتی سردار سلیمانی بالای سرش آمد، اشک ریخت و گفت: «من برای خودم گریه میکنم، نه برای حامد… او به آرزویش رسید، من جا ماندم.» و بعد، با اندوهی پدرانه ادامه داد: «آچار فرانسهام را از دست دادم… حامد همهفنحریف بود، ستون عملیاتهایم…» حامد رفت، اما ردِ نگاهش، ردِ ایمانش، در دلها ماندگار شد.
مشخصات فردی | مشخصات شهادت | اطلاعات مزار |
نام: حامد | تاریخ شهادت: 1394/04/03 | محل مزار: گلزار شهدای تبریز |
نام خانوادگی: جوانی | محل شهادت: سوریه | قطعه: 50 |
تاریخ تولد: 1369/08/26 | نحوه شهادت: اصابت موشک | ردیف: 115 |
محل تولد: تبریز | سمت : افسر | شماره: 18 |
متن وصیت نامه شهید حامد جوانی
بسم الله الرحمن الرحيم
السلام علیک یا ابا عبدالله
یا حسین تا آخرین قطره خون، نمی گذاریم دوباره خواهرت به اسارت برود؛
تنها دلخوشی من برادرزاده ام علی است وقتی او بزرگ شد بگویید که عمویت برای دفاع از حرم حضرت زینب رفته و شهید شده است بگذارید علی افتخار کند.
مادر عزیزم اگر بنده توفیق شهادت پیدا کردم و برای من مجلس یاد بود گرفتید در عزای من گریه نکن چرا که دشمنان اسلام شاد و خرم می شوند و اگر گریه کنی در روز قیامت حلال نمی کنم و نیز مادرم بنده، انشاالله در این سفر که سوریه میروم عمودی میروم و افقی به ایران باز می گردم و نیز به گروه موزیک لشگر بگویید چون من با شما سابقه دوستی و همکاری داشتم موقع ورود پیکر من به تبریز به صورت عالی و منظم به نواختن موزیک بپردازید.
پدر عزیزم به دلم افتاده که این آخرین سفر من به سوریه می باشد و میدانم که شهید خواهم شد لذا از صمیم قلب مرا حلال کنید و نیز من رفتم به سوریه ای عاشقان اهل بیت رسول…. چون من خیلی آرزو داشتم که 1400 سال پیش بودم و در رکاب مولایم امام حسین (ع) می جنگیدم تا شهید شوم و حال وقت آن رسیده به فرمان مولایم امام خامنه ای لبیک گفته و از اهل بیت پیامبر(ص) دفاع بکنم لذا به این منظور دفاع از حرمین به سوریه میروم و آرزو دارم همچون حضرت عباس (ع) در دفاع از خواهر بزرگوارشان (بی بی زینب س) شهید شوم.
برشی کوتاه از زندگی نامه شهید حامه جوانی
آرزویی که به حقیقت پیوست
حامد از همان کودکی دلبسته حضرت ابوالفضل (ع) بود. همیشه با حسرت میگفت: «کاش ۱۴۰۰ سال پیش به دنیا میاومدم تا در رکاب امام حسین بجنگم.» تا اینکه یک روز پاییزی سال ۹۳ با چشمانی برقزننده به خانه آمد و گفت: «بالاخره وقتش رسید، قراره برم سوریه… برای دفاع از حرم حضرت زینب (س).»
مأموریتی از سوی امام زمانهاش
او رفتنش را نه فقط وظیفه، که افتخار میدانست؛ نوشت در وصیتنامهاش: «به فرمان مولایم امام خامنهای میروم تا از اهل بیت پیامبر دفاع کنم. آرزو دارم مثل حضرت عباس، جانم را برای خواهر امام حسین بدهم.»
پشتپرده جنگ: آمریکا واضحا به داعش کمک می کرد
بعد از اولین مأموریتش، وقتی برگشت، از واقعیتهای تلخ منطقه گفت: اینکه چطور آمریکاییها به اسم مبارزه با داعش، تجهیزات و آذوقه به آنها میدادند و نیروهای مردمی را بمباران میکردند، تا مسیر فرار برای داعشیها باز شود.
دل کندن از زندگی با آگاهی از پایان
زمان عقدش مشخص شده بود، اما گفت: «بابا من آماده ازدواج نیستم. نمیخوام کسی درگیر سرنوشت من بشه. اگر اینبار برم سوریه، بعیده برگردم…»
کابوس داعشیها
در منطقه لاذقیه، جایی که حتی نظامیهای سوری جرئت ورود نداشتند، حامد با دانش و دقتش در توپخانه، نقشههای دقیق میکشید و آنچنان ضرباتی به داعش میزد که دشمن برای ترورش نقشه میکشید.
شکار با موشک تاو؛ تصویری برای تبلیغات
سرانجام با موشک ضدتانک تاو او را هدف قرار دادند. از چهار جهت فیلم گرفتند و تا دو ماه، این صحنه تیتر شبکههای داعشی شد. اما این فقط پایان جسم او بود، نه راهش.
شهادتی مانند ابوالفضل (ع)
بعد از اصابت موشک، یا حسینگویان به زمین افتاد و به کما رفت. وقتی پدرش در سوریه بالای سرش رسید، همه میگفتند: «به مقتل حضرت عباس نگاه کن… همین است.»
دو دست، دو چشم، و صورتی متلاشی
بر اثر انفجار، حامد هر دو دست و دو چشمش را از دست داد، مغزش آسیب جدی دید، و چهرهاش دیگر قابل شناسایی نبود. اما دلش آرام بود، چون به آرزویش نزدیک شده بود.
حامد نه فقط درباره شهادتش نوشته بود، بلکه آن را نقاشی هم کرده بود. وقتی پیکرش را آوردند، همان نقاشی در جیب لباسش بود… درست مثل تصویری که از شهادتش کشیده بود: بیدست، بیچشم، در مسیر حرم.
اشکهای سردار سلیمانی
سردار قاسم سلیمانی به عیادتش آمد. تا چشمش به حامد افتاد، اشک ریخت و گفت: «من برای خودم گریه میکنم… او رفت و سرافراز شد، من جا موندم.» و در ادامه، با صدایی بغضآلود گفت: «آچار فرانسهمو از دست دادم… حامد همهفنحریف بود.»
شهید حامد جوانی– تاریخ شهادت: 1394/04/03
شهید حامد جوانی متولد ۲۸ آبان ۱۳۶۹ بود. در ۲۳ اردیبهشت ۱۳۹۴، هنگام انجام مأموریت در منطقه لاذقیه سوریه به شدت مجروح شد. بعد از حدود ۴۳ روز بستری بودن در سوریه، او را به بیمارستان بقیهالله تهران منتقل کردند. اما جراحاتش سنگینتر از آن بود که بدن تاب بیاورد… و سرانجام در تاریخ ۳ تیر ۱۳۹۴ به آسمان پر کشید و به کاروان شهدا پیوست. پیکر پاکش در گلزار شهدای وادی رحمت تبریز به خاک سپرده شد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگو شرکت کنید؟نظری بدهید!