وصیت نامه حامد جوانی: یا حسین، نمی گذاریم دوباره خواهرت به اسارت برود
حامد جوانی، دلباختهی حضرت ابوالفضل(ع)، از همان کودکی شهادتش را شبیه قمر بنیهاشم نقاشی کرده بود؛ بیدست، بیچشم، غرق در عشق و پر از ترکش. در یکی از روزهای داغ اردیبهشت، در دل لاذقیه، محاصره شد و باران گلولهها بدنش را شکافت، اما قامتش، ابوالفضلی ماند.
۲۰ روز در کمای بیمارستان بقیهالله، اما مهمانانی آسمانی داشت؛ وقتی سردار سلیمانی بالای سرش آمد، اشک ریخت و گفت: «من برای خودم گریه میکنم، نه برای حامد… او به آرزویش رسید، من جا ماندم.» و بعد، با اندوهی پدرانه ادامه داد: «آچار فرانسهام را از دست دادم… حامد همهفنحریف بود، ستون عملیاتهایم…» حامد رفت، اما ردِ نگاهش، ردِ ایمانش، در دلها ماندگار شد.